loading...
سرزمینم ایران
طب سنتی

<RB:Block_Up>

<RB:Block_Up_Loop>

<style type="text/css">

.menutitle{padding:5px 3px 5px 3px;border: 1px #000000 solid;font:9pt tahoma;border-bottom:0px;text-align:right;margin-top:10px;-moz-border-radius:5px;-moz-border-radius-bottomright:0px;-moz-border-radius-bottomleft:0px;}

.menubody{padding:5px 3px 5px 3px;border: 1px #000000 solid;font:9pt tahoma;text-align:right;margin-bottom:10px;-moz-border-radius:5px;-moz-border-radius-topright:0px;-moz-border-radius-topleft:0px;}

</style>

<div dir="rtl" class="menutitle">[Menu_Title]</div>

<div dir="rtl" class="menubody">[Menu_Code]</div>

</RB:Block_Up_Loop>

</RB:Block_Up>


irani بازدید : 283 جمعه 02 دی 1390 نظرات (0)

 

پیشگفتار

این رونوشت بر آن است تا با نگاهی به پیشینه‌ی تاریخی و نحوه‌ی پیدایش فرقه‌ی بهایی، دلایل و چگونگی گسترش آن را به اجمال بررسی نماید مقدمه دین و مذهب همواره عامل تعیین کننده‌ای در تحولات سیاسی و اجتماعی کشور ما بوده است. تاریخ ایران، از دوران باستان تا به امروز، مملو از جنبش‌هایی است که براساس ایدئولوژی شکل گرفته‌اند. امپراطوری هخامنشی با اتکا به ایدئولوژی مکتب زرتشت قوام گرفت و دولت ساسانیان همبستگی میان دین و دولت را به کمال رساند؛ خلفای بنی‌امیه و بنی‌عباس، قرن‌ها با داعیه‌ی اسلام بر این سرزمین حکومت کردند و سرانجام، از زمان صفویان به بعد، حکومت‌های ملی کشور ما با دین عجین گردیدند. چنان که سلسله‌ی صفوی با تکیه بر مذهب شیعه، حدود دویست سال دوام یافت و شاهان قاجار، با استعانت از دین و استفاده‌ از لقب «ظل‌الله» پذیرش حکومت خود را بر مردم هموار نمودند. اغلب جنبش‌های اجتماعی معاصر ایران، به نوعی از دین بهره گرفته‌اند. اما این واقعیت که برای ایجاد تغییرات سیاسی در این سرزمین، می‌توان از علایق مذهبی مردم آن بهره برد، حکم شمشیر دو لبه را دارد زیرا هم می‌تواند از جانب اصلاح‌گران و در جهت بهبود اوضاع به کار گرفته شود و هم می‌تواند به عنوان برگ برنده در اختیار استعمارگران قرار گیرد تا با شناختی که از تاریخ و علایق مذهبی مردم کشور ما دارند، به اهداف خود نزدیک شوند. در مورد اخیر، از مذهب برای جذب مردم استفاده می‌شود و استعمارگران هدف خود را با نام دین پیش می‌برند. در مواردی نیز استعمارگر با حمایت از بدعت‌های مذهبی، می‌کوشد تا اصول عقاید توده‌ها که آنان را به تحریک علیه منافعش وادار می‌کند، مورد حمله قرار داده و در آنها تردید و تزلزل به وجود آورد. از جمله مهم‌ترین این قبیل بدعت‌گذاری‌ها که به عنوان حرکتی بر ضد سنت‌های دینی و اجتماعی ملت ایران و با پشتیبانی استعمار خارجی و استبداد داخلی در تاریخ معاصر ایران قد علم کرد، فرقه‌ی بهائیت است.

 

 

آیا بهائیت یک دین الهی است؟

دين بهايي در محيط اسلام به وجود آمد. همان طور كه مسيحيت از اعتقادات يهود در مورد ظهور مسيح نشأت گرفت، نهضتي كه قرار بود در آينده به صورت دين بهايي جلوه نمايد، از ميان انتظارات مذهبي درون اسلام به پا خواست با اين وجود، دين جديدي آغاز شد كه مستقل از مذهب اجدادي خود بود.

ما شیعیان با توجه به حروف مقطعه قرآن کریم توانسته ایم جمله ای را بدون تکرار حروف مقطعه بسازیم که این جمله از این قرار است: ( علی مع الحق و الحق مع العلی ) ، بهائیان این جمله را که از قرآن کریم به دست آمده است را قبول دارند و آن را نشانه ای برای بزرگ دین بهایی که نامش علی است میدانند. که ما شیعیان و مسلمانان این را نشانه از حکمت خداوند میدانیم و اینگونه توصیف مینماییم که اگر مثلا منظور خداوند از حروف مقطعه در قرآن کریم این جمله بوده است منظورشان علی بهایی نبوده است بلکه حضرت علی ابن ابی طالب بوده است. اگر به غیر از این بود، خداوند از حضرت علی (ع) در سوره مائده آیه 55 تمجید نمیکرد ( انما ولیکم الله و رسوله و الذین ءامنوا الذین یقیمون الصلواة و یؤتون الزکواة و هم الراکعون )همانا ولی خدا و رسول او کسانی هستند که نماز به پا داشته و در حال رکوع زکات میدهند. شآن نزول این آیه در مورد حضرت علی (ع) میباشد که آن حضرت در حال رکوع بودند و وقتی یک سائل از کنار او رد شد، آن حضرت در حال رکوع انگشتر خود را در آورده و به آن فرد سائل میبخشد.* پس به این ترتیب استفاده بهاییان از این مورد برای اثبات دین خود قابل قبول نیست و این مورد برای دین آنها صدق نمیکند.
ما یکی از دلائلی را که برای اثبات دین خود یعنی اسلام میدانیم این است که در همه ادیان الهی همیشه خداوند به پیامبر آن دین بشارت دین و پیامبر بعدی را میداده است. همانطور که حضرت عیسی (ع) بشارت ظهور حضرت محمد (ص) و آخرین دین یعنی اسلام را داده است.
پس اگر دین بهائیت الهی بود باید از طرف یکی از پیامبران الهی بشارت داده میشد ولی اینگونه نبود و حضرت محمد ( در روز غدیر خم بشارتی را به کل جهان دادند که حضرت علی (ع) را به عنوان پیشوای بعد از خود و امام امت اسلامی معرفی نمودند) و این امامت تا حضرت مهدی (عج) ادامه یافت که در اینجا بحث قائمیت پیش خواهد آمد که بعدا در موردش صحبت خواهیم کرد.
مورد ظهور قائمیت در بهائیت این است که از همان جمله ای که از حروف مقطعه قرآن به دست آمده است میباشد. بدین ترتیب که اگر حروف ابجد این جمله را به دست آوریم برابر با 1260 میباشد، یعنی همان سالی که پیامبر بهائیت ظهور کرد. این مورد کاملا منتفی است
به چند دلیل: بهائیان معتقدند که حضرت عیسی (ع) شهید شده اند و آن حضرت را شهید میدانند که خود مسیحیان حضرت عیسی (ع) را شهید نمیدانند و میگویند که آن حضرت به آسمان ها رفته است . (در اینخصوص خدا در سوره نساء آیه 157 تا 159 قرآن می فرمایند
: وَقَوْلِهِمْ إِنَّا قَتَلْنَا الْمَسِیحَ عِیسَى ابْنَ مَرْیَمَ رَسُولَ اللّهِ وَمَا قَتَلُوهُ وَمَا صَلَبُوهُ وَلَـکِن شُبِّهَ لَهُمْ وَإِنَّ الَّذِینَ اخْتَلَفُواْ فِیهِ لَفِی شَکٍّ مِّنْهُ مَا لَهُم بِهِ مِنْ عِلْمٍ إِلاَّ اتِّبَاعَ الظَّنِّ وَمَا قَتَلُوهُ یَقِینًا «*» بَل رَّفَعَهُ اللّهُ إِلَیْهِ وَکَانَ اللّهُ عَزِیزًا حَکِیمًا «*» وَإِن مِّنْ أَهْلِ الْکِتَابِ إِلاَّ لَیُؤْمِنَنَّ بِهِ قَبْلَ مَوْتِهِ وَیَوْمَ الْقِیَامَةِ یَکُونُ عَلَیْهِمْ شَهِیدًا«*»
و گفتارشان که: «ما، مسیح عیسى بن مریم، پیامبر خدا را کشتیم!» در حالى که نه او را کشتند، و نه بر دار آویختند; لکن امر بر آنها مشتبه شد. و کسانى که در مورد (قتل) او اختلاف کردند، از آن در شک هستند و علم به آن ندارند و تنها از گمان پیروى مى‏کنند; و قطعا او را نکشتند! «*»بلکه خدا او را به سوى خود، بالا برد. و خداوند، توانا و حکیم است. «*»و هیچ یک از اهل کتاب نیست مگر اینکه پیش از مرگش به او ( حضرت مسیح) ایمان مى‏آورد; و روز قیامت، بر آنها گواه خواهد بود. «*»
حال اگر بهائیان قرآن را قبول داشته باشند باید آیات آن را و تمام آن را قبول داشته باشند و به آن عمل کنند. و اگر هم که آن را قبول ندارند نباید طبق حروف ابجد حروف مقطعه و مضرب ۱۹ حروف مقطعه دین خود را اثبات کنند. (یا رومی روم / یا زندی زند(
حضرت مهدی (ع) که آخرین ذخیره الهی است غیبت کرده اند. در تمام روایات اسلامی و مسیحی مربوط به ظهور حضرت قائم اینگونه آمده است که وقتی حضرت قائم (عج) ظهور مینمایند حضرت عیسی (ع) نیز در رکاب آن حضرت ظهور نموده و از یاران آن حضرت میباشند

حال بهائیان پیامبر خود را قائم می نامند و می گویند که او قائم است. اگر واقعا چنین بود باید حضرت عیسی (ع) نیز ظهور می کردند و با وجود چنین تکنولوژی جهانی همه از ظهور این پیامبر بزرگ الهی با خبر می گشتند. پس پیامبر بهائی همان قائم نیست و اصلا احادیث قائمیت در مورد ایشان صدق نمیکند.
یکی دیگر از دلایل ادیان الهی معجزات پیامبر همان دین است. همانگونه که سحر حضرت موسی (ع) ( ید بیضا - تبدیل شدن عصای آن حضرت به مار وحشی و باز کردن آب رودخانه نیل برای عبور قوم بنی اسرائیل) را داشتند، حضرت عیسی (ع) در گهواره سخن می گفتند و بیماران کور را شفا میدادند، حضرت محمد (ص) ماه را دو نیمه کردند ( شق القمر ) - و بسیاری از موارد دیگر که احتیاج به گفتن نیست و همه میدانند و احتیاجی هم به منبع ندارد. حال ما از بهائیان میخواهیم که فقط یک معجزه را از پیامبر خود به ما معرفی کنند که اثبات شده باشد. اگر واقعا اینگونه باشد او نیز پیامبر است زیرا که معجزه فقط مخصوص پیامبران الهی است.
ما به شخصه از ایراد و ایجاد نطق در این زمینه عاجزیم و نمیخواهیم نعوذ بالله حرفی بزنیم که کفر خداوند کرده باشیم. هرچند که خداوند رئوف و مهربان است. پس نمیتوان در کار خداوند دخالت نمود و بهتر است بدانیم که هر کاری حکمتی دارد و بدون خواست خداوند هیچ کاری امکان پذیر نیست

خشت اول چون نهد معمار کج                                          تا ثریا میرود دیوار کج

و بار کج هیچوقت به منزل نمیرسد. چه بسا که از ابتدای خلقت تا کنون هم انسانهای خوب بوده اند و هم انسانهای بد . ولی فقط تنها چیزی که باقی مانده است حق بوده و هست و مطمئن باشید که عدالت هیچوقت از بین نخواهد رفت.  

 

پیدایش فرقه بابیه:

سید علی محمد شیرازی، ملقب به باب از آغاز جوانی به عبادت طولانی و رازونیازهای غیرعادی که با قرائت ادعیه و زیارات مذهبی همراه بود مشغول بود. او در ابتدای نوجوانی به فراگیری علوم ابتدایی مشغول گردید، ادبیات فارسی و عربی را در سطح بسیار پایینی فرا گرفت. ریاضت و گوشه گیری رویه او بود. اندکی بعد درس و بحث را رها کرد و به دایی اش در بوشهر پیوست تا به امور تجارت و منشیگری بپردازد.

بر اساس پژوهشهای صورت گرفته پیوندهای اولیه علی محمد باب و پیروان او با کانون های معینی تأکید دارد که شبکه ای از خاندان قدرتمند و ثروتمند یهودی بودند. پس ازحضور پنج ساله علی محمد باب در تجارتخانه دایی اش در بوشهر و ارتباط با کمپانی های یهودی و انگلیسی مستقر در این بندر و کارگزاران ایشان بود که وی در سال 1260ق دعوی خود را اعلام کرد و با حمایت کانونهای  مرموزی به سرعت شهرت یافت. دوران اقامت باب در بوشهر برابر است با سالهای اولیه کمپانیهای ساسون (متعلق به سران یهودیان بغداد) در بوشهر و بمبئی. (ساسون ها در دهه های بعد به امپراطوران تجاری شرق بدل شدند و جزء دوستان خاندان سلطنتی بریتانیا شدند).

پس از کشف ادعای باب در بوشهر، نزدیکان او این وضعیت را ناشی از هوای گرم بوشهر دانستند که ذهن باب را پریشان ساخته است. از اینرو برای تغییر روحیه او را به عتبات عالیات در عراق فرستادند ولی در آنجا در مسلک شاگردان سید کاظم رشتی (جانشین شیخ محمد احسایی، رئیس فرقه شیخیه) درآمد و تحت تأثیر او بود. البته بعدها طرفداران باب بر این اصرار می کردند که او در محضر کسی درس نیاموخته و علم او لدنی و الهامی است و خود او امی بوده و بدین وسیله سعی داشتند به سخنان بیهوده او رنگ و حیاتی ببخشند. خود باب به شاگردی سید رشتی اعتراف کرده و در مدت اقامت نزد وی به شدت تحت تأثیر سخنان او بوده است . در اینجا لازم است نکته ای را متذکر شویم و آن دانش مذهبی بسیار سطحی و ابتدایی علی محمد باب است. این واقعیت را با مطالعه کتاب «بیان» او به درستی می توان یافت. اقوال و آثار منتسب به علی محمد باب مونتاژی است از الفاظ و ادعیه شیعه امامیه و برخی اصطلاحات عرفانی شیخیه که بر آنها پسوند و پیشوندهای الف و لام دار افزوده شده. در کتاب بیان و یا دیگر ادعیه و متون منتسب به او حتی یک جمله عربی سالم و صحیح که با ادبیات کلاسیک و متون درسی یا عقیدتی حوزه های علمیه شیعه فراهم آمده باشد نمی توان یافت.

باب در حدود سن 24 سالگی ادعای بابیت کرد و اندکی بعد مدعی مهدویت شد. بر اثر اصرار او و فشار علما به حاکم فارس او دستگیر و به شیراز تبعید شد. پس از مدتی وی به تهران اعزام شد. محمدشاه قاجار که از وجود او در تهران بیمناک بود او را از تهران به ماکو فرستاد تا در قلعه ای زندانی گردد. پس از به سلطنت رسیدن ناصر الدین شاه در سال 1266ق علماء تبریز باب را به حضور پذیرفتند تا بدانند این بچه طلبه کیست و چه می گوید.

ابهت علمی علما و هیبت و جلالشان باب را سخت به وحشت انداخت و از پاسخ به سئوالات ابتدایی صرف و نحو آنان عاجز ماند و شروع به توبه و استغفار نمود. پس از آن باب در قلعه چهریق (................)زندانی بود و پیروان او در گوشه و کنار با نیروهای دولتی درگیر بودند. نهایتا تصمیم بر این شد که علی محمد باب، به دلیل ادعاهای دروغین خود و نیز آشوبهایی که پیروان او در نقاط مختلف بر پا می داشتند اعدام شود و بدینسان وی در 27 شعبان 1266 در میدان عمومی تبریز به فرمان امیرکبیر تیرباران شد و پرونده حیات این مدعی دروغین بسته شد.

پس از باب، میرزا یحیی نوری ملقب به صبح ازل (1266-1330) جانشین وی شد. او به اتفاق برادرش میرزا حسینعلی نوری معروف به بهاءالله و عده ای از بابیان به عراق تبعید شدند. در عراق مابین آن دو برادر بر سر جانشینی اختلاف افتاد و پیروانشان نیز به نزاع پرداختند . عراق که تحت الحمایه دولت عثمانی بود، نتوانست آنها را نگاه دارد، از اینرو خلیفه عثمانی این دو برادر را به قبرس و فلسطین تبعید کرد. صبح ازل در قبرس و بهاءالله در عکا در فلسطین مستقر شدند.

بابیان به طرفداری صبح ازل پرداختند و ازلی نام یافتند . بهائیان پیرو بهاءالله گردیدند و بهائی نام گرفتند. در ابتدا بهائیان به ازلیان حمله کردند و آنان را کافر و مرتد می دانستند. این اختلافات علنی بود ولی بعدها رهبران این دو فرقه ساختگی صلاح دیدند که آشکارا چیزی بر زبان نیاورند.

میرزاحسنعلی نوری فرزند نوری مازندرانی در سال 1233ق در تهران متولد شد. او از کسانی بود که به باب پیوست و از یاران وی شد.وی که معروف به  بهاءالله است مورد حمایت شدید سفارت روسیه در ایران بود. در تاریخ بهائیت هم آمده که سفیر روس به صدراعظم ایران هشدار داد که باید مسئول حفظ جان بهاءالله باشد. میرزا حسینعلی نوری به مراتب با سوادتر از علی محمد باب بود و انتظار داشت که جانشین باب شود، اما صبح ازل مورد توجه باب بود و به جانشینی برگزیده شد. رقابت بین دو برادر به نزاع کشیده شد و به دشمنی و انشعاب انجامید. در آغاز اکثریت را ازلیان تشکیل می دادند ولی تدابیر بهاءالله موجب شد تا ازلیان در اقلیت قرار بگیرند و به تدریج رو به انقراض روند. در سال 1330ق که صبح ازل در قبرس درگذشت، ازلیان که تعداد اندکی بودند به فراموشی سپرده شدند.بهاءالله نیز در سن 76 سالگی در سال 1309ق در عکا در فلسطین اشغالی درگذشت.

اعطای نشان SIR از سوی حکومت انگلیس به عبدالبهاء

همان طور که در عکس زیر مشاهده می کنید حکومت استعمارگر انگلیس به پاس سالها وطن فروشی وتفرقه افکنی به عبدالبهاء(مدعی دروغین پیامبری) لقب SIR اهدا می کند. به راستی کدامین پیامبر الهی را در طول تاریخ سراغ داریم که از سوی حکومتهای جبار و استعمارگر زمان خود مورد پشتیبانی و تقدیر و تشکر قرار بگیرد آنگونه که عبدالبهاء(عباس افندی) مورد تقدیر حکومت استعمارگر انگلستان قرار گرفت؟!

پس از او فرزندش میرزاعباس نوری خود را ملقب به عبدالبهاء کرد و جانشینی پدر را به عهده گرفت. او پیروان خود را عباسیان حقیقی و موحد قلمداد کرد و با حمایت دولت انگلیس آزادی عمل فراوانی یافت. پس از مرگ عباس افندی یا همان عبدالبهاء، شوقی افندی ربانی راه باطل و گمراهی آفرین او را تداوم بخشید و در تقویت و گسترش مذهب استعمارساخته بهائی از هیچ تلاش و فعالیتی دریغ نورزید. از آنجاکه عباس افندی به هنگام مرگ پسر نداشت تا او را به پیشوایی و رهبری بعد از خود بگمارد به همین دلیل برای رهبری بهائیت چاره ای دیگر اندیشید که عبارت بود از بنیان نهادن سلسله ولایت امرالله بر اساس آنچه عباس افندی تحت عنوان الواح وصایا از خود باقی گذاشت. ولی امرها باید پی در پی و یکی پس از دیگری زمام رهبری و ریاست را عهده بگیرند و هر کدام از آنها باید جانشین بعد از خود را تعیین کند. شوقی افندی بهائیت را به صورت یک تشکیلات حزبی، محافل منتخب محلی و ملی و شرکتهای تجاری قوام بخشید و در گسترش آن به شدت کوشید. بر اساس نظام کنترل اجتماعی تثبیت شده در این تشکیلات هرکس که بر خلاف نظر و تمایل شوقی افندی عمل می کرد ابتدا از تشکیلات تحت عنوان قلمرو اداری اخراج می شد و سپس از جامعه تحت عنوان قلمرو روحانی رانده و بدین وسیله مجازات می شد.

در دوران حیات شوقی افندی و پس از تشکیل اسرائیل با همراهی انگلستان فرقه بهائیت به دلیل سرسختی و عداوت علیه اسلام و قرآن مورد توجه و نظر خاص اسرائیل قرار گرفت و اموال آنان تحت حمایت در آمد و از مالیات معاف شد. شوقی افندی هم به سرسپردگی و خدمت خالصانه برای اسرائیل همت گماشت و هم او بود که برای اولین بار نام ارض اقدس و شرق الاذکار را برای بزرگداشت اسرائیل استفاده نمود و با یهودیان و صهیونیستها در اوج احترام و بزرگداشت بود و این درحالی بود که بر اساس تعالیم ساخت استعمار، عباسیان مال و جان و ناموس مسلمانان را مباح اعلام می نمودند و به شکنجه و سپس شهادت آنان می پرداختند. سرانجام شوقی افندی در سال 1336ق در لندن پایتخت انگلستان درگذشت ودر همانجا مدفون شد.

پس از مرگ شوقی افندی چند دستگی و نزاع در میان عناصر اصلی بهائیت شدت گرفت و بر سر جانشینی و رهبری این مذهب به اختلاف و کشمکش روی آوردند. گروهی از عباسیان، زن آمریکایی شوقی افندی به نام «روحیه ماکسول» را به رهبری انتخاب کردند، گروه دیگر «چارلز میسن ریمی» را برگزیدند و گروه سوم به سمائی ها معروف هستند. اما نکته اساسی اینجاست که گروههای انشعابی بهائیت با وجود اختلافات فرقه ای با یکدیگر در اصول و مبانی و تعلیم بهائیت و اهداف و مأموریتهای سیاسی و استعماری و سرسپردگی برای کشورهای غربی همچون انگلیس و آمریکا و اسرائیل، مشترک و متحد عمل می کنند.


ادامه دارد .........

ارسال نظر برای این مطلب

کد امنیتی رفرش
اطلاعات کاربری
  • فراموشی رمز عبور؟
  • آمار سایت
  • کل مطالب : 9
  • کل نظرات : 80
  • افراد آنلاین : 1
  • تعداد اعضا : 12
  • آی پی امروز : 21
  • آی پی دیروز : 22
  • بازدید امروز : 37
  • باردید دیروز : 56
  • گوگل امروز : 0
  • گوگل دیروز : 0
  • بازدید هفته : 174
  • بازدید ماه : 116
  • بازدید سال : 3,295
  • بازدید کلی : 135,637
  • فرقه بهاییت

    <RB:Block_Left>

    <RB:Block_Left_Loop>

    <style type="text/css">

    .menutitle{padding:5px 3px 5px 3px;border: 1px #000000 solid;font:9pt tahoma;border-bottom:0px;text-align:right;margin-top:10px;-moz-border-radius:5px;-moz-border-radius-bottomright:0px;-moz-border-radius-bottomleft:0px;}

    .menubody{padding:5px 3px 5px 3px;border: 1px #000000 solid;font:9pt tahoma;text-align:right;margin-bottom:10px;-moz-border-radius:5px;-moz-border-radius-topright:0px;-moz-border-radius-topleft:0px;}

    </style>

    <div dir="rtl" class="menutitle">[Menu_Title]</div>

    <div dir="rtl" class="menubody">[Menu_Code]</div>

    </RB:Block_Left_Loop>

    </RB:Block_Left>